اتفاقی عجیب
اتفاقی افتاد که خطا کردم .
عشقم در کانالش چند عکس داشت .
و دو گل
اما همه رو حذف کرد . گلها رو نمیدونم کجا ذخیره شده ولی ....
این کارش باعث شد تا ذهنم درگیر بشه و تبلیغاتم رو به جای دوستام برای اون ارسال کنم و ...
قطعا باید منتظر خیلی تفکرات و حرفهایش باشم .
این بچه تنها ارام بخشم هست .
مشکلات زیادی دارم .
از درون خردم .
نیاز به ارامش دارم بیش از حد .
65 کیلو وزن داشتم الان شدم نزدیک به 50 کیلو .
از عید تا الان 10 کیلو و ظرف دیروز تا الان 5 کیلو وزن کم کردم .
یک مددکار خوب دارم مادر همان 4 بچه ... /. قبلا شرحش را نوشتم .
تاکید زیادی داشت به خوب شدنم . با دکترهای زیادی تماس میگرفت و حرف میزد و ... /.
همون میگفت تسلیم نشو . تسلیم نشدم .
مقابل خیلی چیزها .
هر وقت به ارامش میرسم یک بحرانی روحی بد ایجاد میشه .
خیلی بد .
همون کمکم نمیکرد امروز هم نبودم .
دوست داشتم این کارها رو عشقم برام انجام میداد و درکنارم می بود .
به او نیاز داشتم نع هیچ فردی دیگه .
این روزها روزهایی است که باید نتیجه مدتها تلاشمون رو ببینیم .
دوست داشتم او هم درکنارم میبود .
من دوستش دارم میروم سراغش .
با کادو بدون کادو با حرف بدون حرف فرقی نمیکند بحالم ......
نظرات شما عزیزان: